تفریح ، سرگرمی ، خبر و نشاط
مطالب تفریحی و خفن از تمام موضوعات
 
 
شنبه 23 مهر 1390برچسب:, :: 11:24 PM ::  نويسنده : sina

 

 

شوهري خوب، پدري عالي اما برقكاري بد!





يادبودي از سوي پسران (بجز ريكاردو كه هيچ پولي نپرداخته)








اينك در آغوش پروردگاري. خدايا مواظب كيف پولت باش!




نظرات (0)
شنبه 23 مهر 1390برچسب:, :: 11:20 PM ::  نويسنده : sina

 

 

يك ايراني وارد بانكي در منهتن نيويورك شد و يك بليط از دستگاه گرفت…


وقتي شمارش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پيش كارشناس بانك رفت و گفت كه براي مدت دو هفته قصد سفر تجاري به اروپا را داره و به همين دليل نياز به يك وام فوري بمبلغ ۵۰۰۰ دلار داره. »»»


كارشناس نگاهي به تيپ و لباس موجه مرد كرد و گفت كه براي اعطاي وام نياز به قدري وثيقه و گارانتي داره.. و مرد هم سريع دستش را كرد توي جيبش و كليد ماشين فراري جديدش را كه دقيقا جلوي در بانك پارك كرده بود را به كارشناس داد و رئيس بانك هم پس از تطابق مشخصات مالك خودرو بالاخره با وام آقا موافقت كرد آنهم فقط براي دو هفته.»»»


كارمند بانك هم سريع كليد ماشين گرانقيمت را گرفت وماشين به پاركينگ بانك در طبقه پائين انتقال داد.»»»

خلاصه مرد بعد از دو هفته همانطور كه قرار بود برگشت ۵۰۰۰ دلار + ۱۵٫۸۶دلار كارمزد وام رو پرداخت كرد.»»»

كارشناس رو به مرد كرد و از قول رئيس بانك گفت :” از اينكه بانك ما رو انتخاب كرديد متشكريم” و گفت ما چك كرديم ومعلوم شد كه شما يك مولتي ميليونر هستيد ولي فقط من يك سوال برام باقي مانده كه با اين همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادين كه ۵۰۰۰ دلار از ما وام گرفتيد؟»»»


ايروني يه نگاهي به كارشناس بيچاره كرد و گفت: تو فقط به من بگو كجاي نيويورك ميتونم ماشين ۲۵۰٫۰۰۰ دلاري رو براي ۲ هفته و فقط با ۱۵٫۸۶ دلار با اطمينان خاطر پارك كنم؟!»»»


نظرات (0)
شنبه 23 مهر 1390برچسب:, :: 11:18 PM ::  نويسنده : sina

 

 



نظرات (0)
شنبه 23 مهر 1390برچسب:, :: 11:15 PM ::  نويسنده : sina

 

 

استاد دانشگاه با اين سوال شاگردانش را به يك چالش ذهني كشاند: آيا خدا هر چيزي كه وجود دارد را خلق كرد؟

شاگردي با قاطعيت پاسخ داد:"بله او خلق كرد"

استاد پرسيد: "آيا خدا همه چيز را خلق كرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چيز را خلق كرد, پس او شيطان را نيز خلق كرد. چون شيطان نيز وجود دارد و مطابق قانون كه كردار ما نمايانگر صفات ماست, خدا نيز شيطان است!"

شاگرد آرام نشست و پاسخي نداد. استاد با رضايت از خودش خيال كرد بار ديگر توانست ثابت كند كه عقيده به مذهب افسانه و خرافه اي بيش نيست.

شاگرد ديگري دستش را بلند كرد و گفت: "استاد ميتوانم از شما سوالي بپرسم؟"

استاد پاسخ داد: "البته"

شاگرد ايستاد و پرسيد: "استاد, سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "اين چه سوالي است البته كه وجود دارد. آيا تا كنون حسش نكرده اي؟ "

شاگردان به سوال مرد جوان خنديدند.

مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فيزيك چيزي كه ما از آن به سرما ياد مي كنيم در حقيقت نبودن گرماست. هر موجود يا شي را ميتوان مطالعه و آزمايش كرد وقتيكه انرژي داشته باشد يا آنرا انتقال دهد. و گرما چيزي است كه باعث ميشود بدن يا هر شي انرژي را انتقال دهد يا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود كامل گرماست. تمام مواد در اين درجه بدون حيات و بازده ميشوند. سرما وجود ندارد. اين كلمه را بشر براي اينكه از نبودن گرما توصيفي داشته باشد خلق كرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاريكي وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته كه وجود دارد"

شاگرد گفت: "دوباره اشتباه كرديد آقا! تاريكي هم وجود ندارد. تاريكي در حقيقت نبودن نور است. نور چيزي است كه ميتوان آنرا مطالعه و آزمايش كرد. اما تاريكي را نميتوان. در واقع با استفاده از قانون نيوتن ميتوان نور را به رنگهاي مختلف شكست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه كرد. اما شما نمي توانيد تاريكي را اندازه بگيريد. يك پرتو بسيار كوچك نور دنيايي از تاريكي را مي شكند و آنرا روشن مي سازد. شما چطور مي توانيد تعيين كنيد كه يك فضاي به خصوص چه ميزان تاريكي دارد؟ تنها كاري كه مي كنيد اين است كه ميزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگيريد. درست است؟ تاريكي واژه اي است كه بشر براي توصيف زماني كه نور وجود ندارد بكار ببرد."

در آخر مرد جوان از استاد پرسيد: "آقا، شيطان وجود دارد؟"

استاد با اينكه ديگر زياد مطمئن نبود پاسخ داد: "البته همانطور كه قبلا هم گفتم. ما او را هر روز مي بينيم. او هر روز در مثال هايي از رفتارهاي غير انساني بشر به همنوع خود ديده ميشود. او در جنايتها و خشونت هاي بي شماري كه در سراسر دنيا اتفاق مي افتد وجود دارد. اينها نمايانگر هيچ چيزي به جز شيطان نيست."

و آن شاگرد پاسخ داد: شيطان وجود ندارد آقا. يا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شيطان را به سادگي ميتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاريكي و سرما. كلمه اي كه بشر خلق كرد تا توصيفي از نبود خدا داشته باشد. خدا شيطان را خلق نكرد. شيطان نتيجه آن چيزي است كه وقتي بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبيند. مثل سرما كه وقتي اثري از گرما نيست خود به خود مي آيد و تاريكي كه در نبود نور مي آيد.

نام مرد جوان يا آن شاگرد تيز هوش چيزي نبود جز ، آلبرت اينيشتاين !

_________________
و بعد از رفتنت.......بيهوده باختيم


نظرات (0)
شنبه 23 مهر 1390برچسب:, :: 11:10 PM ::  نويسنده : sina

 

 

انگشتر خود را در كدام انگشت به دست مي كنيد؟
* انگشت شست
* انگشت اشاره
* انگشت وسط
* انگشت انگشتري
* انگشت كوچك
* انگشتر به دست نمي كنم .

جواب تست
انگشت شست : شما مجذوب كالاهاي مدرن و روز هستيد از مورد توجه قرار گرفتن لذت مي بريد شما تفريح را دوست داريد و از زندگي لذت مي بريد و همشه آماده هستيد تا با چيزهاي جديد رو به رو شويد.

انگشت اشاره : شما داراي اعتماد به نفس و مسئوليت پذير هستيد. رهبري و هدايت ر ا دوست داريد و مي توانيد در ظاهر بسيار جدي و خشن باشيد اما در باطن ملايم و حساس هستيد.

انگشت وسط: بيشتر افرادي كه در اين گروه قرار دارند از رشد و بالندگي سر باز مي زنند و بيشتر خودمحور هستند با و جود اين همشه بي ريا هستند به خصوص نسبت به خانواده و دوستان شان.

انگشت انگشتري : شما فردي حساس و رومانتيك هستيد عميقًا اميد داريد تا عشقي بيابيد كه گرما بخش دل و ابدي باشد.

انگشت كوچك : شما فردي مهربان و متواضع هستيد به جزئيات توجه مي كنيد و دوست نداريد در كارهاي تان كوچكترين اشتباهي از شما سر بزند شما بيش از حد خود را به كار مشغول مي كنيد.

در چند انگشت : آن عده از افراد كه در دو انگشت يا بيشتر انگشتر دارند اعتماد به نفس ندارند و هميشه مراقب هستند تا عشق واقعي شان را بيابند عاشق تجملات هستند اما آن را جايگزين ناقابلي براي دوستان و عاشق خود مي دانند.

انگشتر به دست نمي كنيد : شما خواستار زندگي ساده و بدون تجملات هستيد فردي بي ريا، قابل اطمينان، آرام، باهوش و سختكوش هستيد و هميشه دوستدار آموختن چيزهاي تازه ايد. به دليل احساس خجالتي كه داريد از جمع دوري كرده و تا جايي كه بتوانيد از مشاجره پرهيز مي كنيد.



نظرات (0)
شنبه 23 مهر 1390برچسب:, :: 11:9 PM ::  نويسنده : sina

 

 

راننده ايراني در فرانسه

يك ايراني در فرانسه مشغول رانندگي در اتوبان بوده و ناگهان متوجه ميشه
كه خروجي مورد نظرش رو رد كرده…
لذا به عادت ديرينه ي ايراني ها، ميزنه رو ترمز و با دنده عقب، شروع
ميكنه به برگشتن به عقب!

اما در همين حال با يه ماشين ديگه تصادف ميكنه…

پليس مياد و اول با راننده ي فرانسوي صحبت ميكنه و بعد مياد سراغ
ايرانيه و بهش ميگه: ما بايد اين آقا رو بازداشت كنيم، ايشون اونقدر مسته
كه فكر ميكنه شما تو اتوبان داشتي دنده عقب ميرفتي


نظرات (0)
درباره وبلاگ


بهترین و جدیدترین مطالب و خبر های دنیای وب ** حتما ثبت در خبرنامه و عضو وبلاگ بشید - ضرر نمی کنید
آخرین مطالب
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 52
بازدید کل : 340009
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1